گل بیتا پارت 9

ساخت وبلاگ
 

 

دوباره فکرم به سمت دزد موبایل رفت ، کنجکاوی امانم نمی داد و می خواستم حتما بفهمم کار کیست!

موبایل را همانجا روی اُپن گذاشتم و دنبال احسان بیرون رفتم.

حدوداً همه برای بازی جمع شده بودند ؛ به جز چند نفر که کم کم آمدند.

بازی را شروع کردیم. یک تیم خانم ها و یک تیم آقایون.

به سمت احسان رفتم ، به بازویش زدم و با طعنه گفتم :« چقدرهم برابر تقسیم بندی کردین! »

.

بعد از یک ساعت بازی تمام شد. بعد از بازی ، رفتم داخل اتاقک باغ  و همانطور که نفس نفس می زدم یک بطری آب از توی یخچال برداشتم.

نصف بطری را سرکشیدم و به سمت اُپن رفتم. کمی وسایلی که آنجا بود را جا به جا کردم اما موبایلم نبود. می دانستم کار همان دزد است!

نصف دیگر آب بطری را یک نفس خوردم و از اتاقک خارج شدم. دوباره روی تاب نشستم و منتظر شدم تا مادرم و مینا آماده شوند تا برویم.

گل بیتا پارت 13...
ما را در سایت گل بیتا پارت 13 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roman023 بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 5:44